گم در مه

ساخت وبلاگ

همه‌جا کشی می لاله‌گون ز ایاغ مدعیانِ دون شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی... گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:22

بله، بله، جناب قدرقدرت! آذرِ شما همچنان راسته ی کارون را عصرها پیاده تا پایین گز می کند و اشیاء کوچک و ارزان برای کلکسیونش می خرد و چه قدر مشامش قوی شده برای کشف انواع خوراکی ها؛ میوه، سبزی ها، نان ها و کلا غذاها. عطر غذاهای خانگی، آه! روز جمعه ای توی آن چسبناکی هوای دودآلود و مرطوب، عطر ماندگی خرماخارک را فهمید و دید که چه بوی سکرآوری دارد خرما وقتی توی فضای بسته ی تاریکی برای چند روزی به حال خودش می ماند، وقتی چشیدش تلخی و شیرینی آمیخته به گسی اش برای این دخترک فضول جذاب بود و انگار آشنا. یاد نخلستان هایی افتاد که با تو عمری گشته بود، نگشته بود؟ پس چرا این همه توی گوشت و خونش، در حافظه ی تمام سلولهاش این تصویر جا خوش کرده است؟ و این عطر خرمایی که تخمیر شده که آدم را توی هزارتویی نمناک و تاریک و خلسه آور فرو می برد، هزارتویی با تو که عطر شیر و گندم و رطب را با هم در خود دارد، عطر تو را دارد، به صراحت، به سماجت و به تداوم، این ها آیا خیالبافی صرف من است؟ نه! حتی اگر تو کتمانش کنی من می فهمم که تخیل من نیست، اینها از توست و حقیقت دارد. این عطر تو که می شنوم حقیقت دارد؛ همین عطری که برعکس رفتار و رویه ی ظاهری تو هم صراحت دارد، هم سماجت و هم تداوم! بی خیال! جناب قدرقدرت! تو هر چه قدر توداری کنی و در پوسته های عمیق تری از انکار فرو بروی، دستت برای من روتر می شود. همین پنهان کاری هایت تو را پیش من افشاتر می کند، قادر! گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:22

به خیالت می‌شود رفت شیراز و بوی تو را لابه‌لای برگ‌های نارنج نشنید؟ یا مثلاً ظهرگاهی در دل تیمچه‌ای توی بازار وکیل در حال به سینه کشیدن خنکای آذرماهی و عطر برنج و ریحان، آواز شجریان را بی تو گوش کرد؟ آن هم برای کسی که امکان ندارد شجریان را بشنود و دلتنگ تو نشود؟خیال می‌کنی می‌شود رفت تا اندرونیٕ پس ِ باغی که سعدی در آن خفته و غزل‌هایش را با صدای تو نشنید؟خیالت این طور می‌گوید که کسی می‌تواند برود باغ ارم و سرو شیراز را به آن بالا بلندی و دلربایی تماشا کند و تو به تصورش نیایی؟ و نگوید زیر لب که سرو بالای تو بر باغ تصور برپای؟ هان؟خیال کرده‌ای شیراز رفتن فراغت از تو می‌آورد؟ حتی اگر آدم برای سفر کاری رفته باشد؟ به خیالت این عاصیِ خیره‌سر جنبنده در سینه به این حرف‌ها گول می‌خورد و سرگرم می‌شود؟ خیال کرده‌ای شیراز می‌تواند از تو خالی باشد؟ خیال خام کرده‌ای! شیراز بلد است چه‌طور تو را در همه نقاطش تکثیر کند. در شیراز سر هم اگر مشغول باشد، دل مشغول چیزی جز تو نمی‌شود. نشنیده‌ای که گفت: «من تو را مشغول می‌کردم دلا/یاد آن افسانه کردی عاقبت!» هان؟ نشنیده‌ای؟ گم در مه...
ما را در سایت گم در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foggylossa بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:22